سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

اين اولين شب يلداي من بود:)

دخترم اولين شب بلند زندگي اش رو تجربه كرد. يلداي دخترم با لباس هندونه پوشيدن شروع شد  و تا ساعت حدود 2.30 بامداد بيدار موندن و شيطوني كردن به پايان رسيد. (البته شام هم دخترم رو برديم خونه عموش مهموني و كلي واسه پسر عمو سيناش خنديد كه باعث شد اون هم كلي ذوق كنه ) اين هم اولين فالي كه واسه دختريم گرفتم ، دارم اميد عاطفتي از جناب دوست _____ كردم جنايتي و اميدم به عفو اوست‏ دانم كه بگذرد ز سر جرم من كه او _____ گرچه پريوشست وليكن فرشته خوست‏ چندان گريستيم كه هركس كه بر گذشت _____ در اشك ما چو ديد روان گفت كاين چه جوست‏ هي چست آن دهان و نبينم ازو نشان _____ مويست آن ميان و ندانم كه آن چه موست‏ دارم عجب ز نقش خي...
4 دی 1391

زمستون هوا سرده دمش گرم :))

فصل دوم  زندگي  سلنا جوني ما شروع شده . پاييز  برگ ريز بار و بنديلش رو بست و رفت ،جاش ننه سرما رسيده با درخت هاي لخت و خيابون هاي خيس از بارون و برف . (ماماني كه عاشق زمستون و سرما و برفم ) منم  واسه خواب رفتن ماه ماماني ،  شعر زمستون رو  جايگزين _پاييز امد - كردم . البته اولي كودكانه هست : بازم زمستون اومده خونمون تو فصل تازه داریم یک مهمون هر فصلی از سال یک شکل و رنگه کار خداست هر کدوم یک جور قشنگه سرما می اد تو کوچه ها ابر ها تو آسمون ما باز برف و بارون بازم زمستون اما توی دلهای ما زنگین کمون شادی ها تو سوز و سرما گرمه دل ما اینجا , اونجا , هرجا تو قلب بچه ها رنگین کمونه...
2 دی 1391